![](http://LoxBlog.Com/userfiles/image/86692r5epaw(1).jpg)
از سفر برگشتم اما در دلم حس غریبی است
در غروبی خسته، دلتنگ غزلهای نجیبی است
از سفر برگشتم اما از شما پنهان نماند
قسمت این برکه، قوی بی نهایت ناشکیبی است
می نویسم از مترسکها در آغوش علف ها
جاده از گنجشکها غرق هیاهوی عجیبی است
می نویسم از شما ای همسفرهای همیشه
چشمهاتان فرصت اردیبهشت باغ و سیبی است
رو به سمت آسمان سوگندتان یادم نرفته
لحظههاتان ساده چون آرامش امن یجیبی است
خوش به حال کودکی های دلم با دست خالی
خوش به حال او که دست کم دلش خوش با فریبی است
نظرات شما عزیزان: