آخر پاییز شد و ... همه دم می زنند از شمردن جوجه ها...
اما تو بشمار
تعداد دل هایی را که به دست آورده ای…
بشمار ... تعداد لبخند هایی که بر لب انسانی نشانده ای…
بشمار ... تعداد اشک هایی که از سر شوق و یا غم ریخته ای…
فصل زردی بود اما تو چقدر سبز بودی...
هم سرزمین من...
* امیدوارم همه ی لحظه های پایانی پاییزت
پر از خش خش آرزو های قشنگ باشد...*
راستی...
*... توی خوشی ها و دور هم نشستن هامون،
یاد کسانی که خانواده ای ندارن، از خانواده شون دورن،
یا سفره شون خالیه و دلشون هم سردتر از شب چله... باشیم...*
درود بر شما...*
نظرات شما عزیزان: